1 چون دل شب حاملهٔ مهر گشت بر شب حامل مه کامل گذشت
2 حامل یک ماهه نه بل یکشبه تاجوری زاد در آن کوکبه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
2 خورشید من از اوج جوانی چو برآمد بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
1 آورده ام شفیع دل زار خویش را پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
2 ای دوستی که هست خراش دلم ز تو مرهم نمی دهی دل افگار خویش را
1 امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت
2 دل هیچ به شیرینی جان میل نمی کرد مسکین سر آرایش جلاب دگر داشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به