-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چون غم غم عشق تو بود زار توان بود چون عز همه عزّ تو بود خوار توان بود
2 بازار جهان را چو غمت نیست متاعی هرچند فروشند خریدار توان بود
3 گر عافیت اینست که این پنجه آن راست شکرانه بیماری بیمار توان بود
4 یکذره گر از مهر تو ناید بدل و جان بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود
5 یکدم گر از آن زلف دو تا بوی توان برد عمری دو جهان را همه عطار توان بود
6 در میکده لطف تو بیخویش توان زیست در مصطبهٔ قهر تو هشیار توان بود
7 در حضرت قهر تو خطائی نتوان کرد در مشهد عفو تو خطاکار توان بود
8 گر باغ تماشای ترا در نگشاید در حسرت آن در پس دیوار توان بود
9 گر روی تو در خواب نمایند بعشاق حاشا دمی از شوق تو بیدار توان بود
10 چون ناصر مستان ز خود رسته تو باشی منصور توان بودن و بردار توان بود
11 ای فیض طلب کن که طلب چون طلب اوست گر بیهده باشد که طلب کار توان بود