چون یار ما تو باشی ز اغیار از فیض کاشانی غزل 691

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

چون یار ما تو باشی ز اغیار فارغیم

1 چون یار ما تو باشی ز اغیار فارغیم چون کار ما توئی ز همه کار فارغیم

2 از تو چه خرمیم غمی را مجال نیست باشد چه غم غم تو ز غمخوار فارغیم

3 چون دوستدار ما توئی از دشمنان چه باک چون هست لطف توز ستمکار فارغیم

4 چون مکرهای خیر تو هست از برای ما از شر مکر حاسد و مکار فارغیم

5 در راه تو جهان کنیم امر اگر کنی ورنه ز حرب و چالش و بیکار فارغیم

6 دلرا کباب خواهی جان نیز می‌دهیم ور تو دهی شراب ز خمار فارغیم

7 باشی تو در نظر یکجا افکنیم چشم در چشم ما چو هستی ز اغیار فارغیم

8 معنای تست هرچه درآید بچشم ما زان روی ما ز صورت دیدار فارغیم

9 بسیار کرده‌ایم گنه بر امید عفو عفوت چه هست ز اندک و بسیار فارغیم

10 چون سیر گاه فیض بساتین حکمت است از باغ و راغ و سبزه و گلزار فارغیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر