- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جرم آنکه عاشقم ز من کناره می کند دچار درد عشق را بدرد چاره می کند
2 به عرصه ای که یکه تاز حسن او قدم زند هزار رخنه در دل در صد سواره می کند
3 فروغ روی او چنان زند ره خیال را که عقل پیر پردۀ خیال پاره می کند
4 فدای ماه پاره ای شوم که تیر غمزه اش دو نیمه قرص ماه را به یک اشاره می کند
5 چه لاله داغم از غمش ولیک خوش دلم که او چه شمع ایستاده و مرا نظاره می کند
6 هر آنچه می کند به من نگار ماهروی من نه چرخ کجروش نه طالع و ستاره می کند
7 شب است روز تار من ز درد بیشمار من مگر بلای عشق را کسی شماره می کند
8 ز سوز آه مفتقر چرا حذر نمی کنی مگر نه سوز او اثر به سنگ خاره می کند