1 چون شد دل و جانم از نگاهی مستت دل شد که چو دست بند بوسد دستت
2 جان نیز بهم چشمی دل شد خلخال وز چشم برون آمده شد پابستت
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
1 دوش از برای خدمت خان عزیز راد سوی عزیز باد براندم به قلب شاد
2 ماندم دو شب در آنجا یارب تو آگهی بر من در آن زمین چه خوشیها که روی داد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به