چون غبارم جلوه بیباکی از اسیر شهرستانی غزل 116

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

چون غبارم جلوه بیباکی از جا برده است

1 چون غبارم جلوه بیباکی از جا برده است خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است

2 نیست در دستم عنان اختیاری همچو موج گریه ام گاهی به صحرا گه به دریا برده است

3 هرزه گردی کی غبار از خاطر ما می برد عشق با رندان دل ما را به صحرا برده است

عکس نوشته
کامنت
comment