1 چون جمالش صد هزاران روی داشت بود در هر ذره دیداری دگر
2 لاجرم هر ذره را بنمود باز از جمال خویش رخساری دگر
3 خود یک است اصل عدد از بهر آنک تا بود هر دم گرفتاری دگر
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی
1 عاشقی دریادلی از ما طلب آن چنان گوهر در این دریا طلب
2 نقد گنج کنت کنزا را بجو از همه اسما مسمی را طلب
1 مرا گفت یاری که ای یار ما اگر یار مائی بکش بار ما
2 برو مایه و سود دکان بمان گرت هست سودای بازار ما