1 چون جمالش صد هزاران روی داشت بود در هر ذره دیداری دگر
2 لاجرم هر ذره را بنمود باز از جمال خویش رخساری دگر
3 خود یک است اصل عدد از بهر آنک تا بود هر دم گرفتاری دگر
1 در خرابات فنا ملک بقا داریم ما خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
2 کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم این حیات لایزالی خونبها داریم ما
1 خوش حضوریست بزم ما دریاب هرچه می بایدت بیا دریاب
2 می جام فنا چه می نوشی ذوق خمخانهٔ بقا دریاب
1 ای آب حباب آب دریاب سرچشمهٔ این سراب دریاب
2 جامی و شراب و جسم و جانی این جام پر از شراب دریاب