1 چون قهوه بدست گیرد آن حب نبات از عکس رُخش قهوه شود آب حیات
2 عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتم خورشید برون آمده است از ظلمات
1 روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
2 روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
1 گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد هرکجا بود، دل گمشدهای پیدا شد
2 گر به آهوی ختا، نسبت چشمت دادیم گنه از جانب او نیست، خطا از ما شد
1 نیست او را سر موئی سر سودائی ما کار شد سخت، مگر بخت کند یاری ما
2 تا به آهوی ختن، نسبت چشمت دادند شهره گردید به هر شهر، خطا کاری ما