-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون وقت شد که کشت امیدم برآورد از خوشه برق حادثه ای سر برآورد
2 صد گونه انقلاب درین بحر اگر رسد خس را نمی برد که گهر سر برآورد
3 صد گلبن امید من از ریشه کند چرخ وز پای من نکرد که خاری برآورد
4 شد پیر زال دهر و ز زادن نمی فتد این فتنه زای چند ز بد بدتر آورد
5 سربازی آن حریف تواند که همچو شمع تا سر بباد داد سر دیگر آورد
6 در آب و خاک زاهد دل مرده فیض نیست آب و گل وجود گر از کوثر آورد
7 در خانه دل ار نگرفتست آتشی بیهوده چون پناه بچشم تر آورد
8 از دستگیر امید بریدم چو آن نهال کش باغبان ز بی بری از پا در آورد
9 گر می رود کلیم بمیخانه عیب نیست آئینه ضمیر بروشنگر آورد