چون مرا بر رخ خوبت نظر افتاد از جلال عضد غزل 62

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

چون مرا بر رخ خوبت نظر افتاد

1 چون مرا بر رخ خوبت نظر افتاد آتش عشق توام در جگر افتاد

2 پای چون در ره عشق تو نهادم در سرِ من هوس ترک سر افتاد

3 جان ز من خواسته ای بر تو فشانم چون ترا چشم بر این مختصر افتاد

4 بر رخم دیده هر آن قطره که بارید گوهری بود که بر روی زر افتاد

5 پیش ازین رسم تو دلجویی ما بود خود چه افتاد که این رسم بر افتاد

6 چون گهر رسته دندان تو دیدم گوهر اشک خودم از نظر افتاد

7 در چمن سرو چو بالای ترا دید شد سراسیمه و از پای درافتاد

8 آمد از طالع خود نیک غریبم که ترا نزد غریبان گذر افتاد

9 چون جلال از ازل آمد به جهان مست لاجرم تا به ابد بی خبر افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment