- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی کهش یار هم آواز بگیرند به دامی
2 دیشب همه شب دست در آغوش سلامت و امروز همه روز تمنای سلامی
3 آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل خوش بود دریغا که نکردند دوامی
4 از من مطلب صبر جدایی که ندارم سنگیست فراق و دل محنت زده جامی
5 در هیچ مقامی دل مسکین نشکیبد خو کرده صحبت که برافتد ز مقامی
6 بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی
7 چندان بنشینم که برآید نفس صبح کان وقت به دل میرسد از دوست پیامی
8 آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی
9 زان عین که دیدی اثری بیش نماندهست جانی به دهان آمده در حسرت کامی
10 سعدی سخن یار نگوید بر اغیار هرگز نبرد سوختهای قصه به خامی