- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون دست قضا رشته اعمار برشت بگسیختنش خامهٔ تقدیر نوشت
2 از حکم ازل نه رسته برناونه پیر وز دام اجل نجسته زیباونه زشت
3 افشاند در این مزرعه هر کس تخمی ناچار بباید دِرَوَد حاصِل کشت
4 امروز بپای خم می سر مستی فرداست که بر تارک خم باشی خشت
5 یکچند اگر گسیخت پیوند ازل در عاقبت انجام بآغاز سرشت
6 بردار دل ار چه مُلک دارا داری کین دار فنا بباید از دست بهشت
7 برگشت باو هرچه از او گشت پدید گر ز اهل کلیسیاست و از اهل کنشت
8 با دوستی پنج تن از کاخ سپنج اسرار رواین پنج به از هشت بهشت