1 چون دف تر ناله از بیداد کمتر میکنم میکشم جور و تغافل در برابر میکنم
2 سرنوشتم گر شهادت نیست در کویت چرا بوی خون میآید از خاکی که بر سر میکنم
3 بس که هردم میرسد فوج بلایی بر سرم گر کشم آهی خیال گرد لشکر میکنم
4 آنقدر کالماس بر داغم سپهر افشانده است من نمک از گریه شب در چشم اختر میکنم
5 میبرم با خود لباس داغ حسرت را به خاک پیش بینم فکر عریانی محشر میکنم
6 زاهدان عهد ما معیار حق و باطلند هرچه را منکر شوند این قوم باور میکنم
7 سرکشیها را غبار از سر اگر بیرون کند خویش را با خاک در پستی برابر میکنم
8 رشته از گوهر به خود میبالد و تن از سخن گر گویم علاج جسم لاغر میکنم
9 در جهان دائم نشان تیر انکارم کلیم گر ز مصحف چامه ناموس در بر میکنم