1 چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید
2 گردون زبان عقل مرا قفل برفگند و ایام چشم بخت مرا میل در کشید
1 تا نقش خیال دوست با ماست ما را همه عمر خود تماشاست
2 آنجا که جمال دلبر آمد والله که میان خانه صحراست
1 از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
2 آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود وان عشق مجازی بد و آن سود و زیان بود
1 جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
2 توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را