- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون خواهم با سگانش گرم سازم آشنائی را رقیب از رشگ آرد در میان حرف جدائی را
2 ز گلشن می رود آن شوخ بی پروا و می ترسم که با گل تازه سازد باز عهد بی وفائی را
3 نه از رحمست اگر آید بسر وقتم، که می خواهد شوم گریان چو آرد بر زبان حرف جدائی را
4 شبی آن ماه طلعت گر شود محفل فروز من کند در یوزه خورشید از چراغم روشنائی را
5 مبادا یابد از ذوق اسیری آگهی هرگز گرفتاری که از دام تو می خواهد رهائی را
6 طبیب از خلق رسم مردمی خواهی چه حالست این که از بیگانگان خواهی طریق آشنائی را