- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم کز خویش برون آمدم و رنگ گرفتم
2 نامی که ندارم هوس نقش نگین داشت دامان خیالی به ته سنگ گرفتم
3 عجز طلبم گشت عنان تاب نگاهش ره بر رم آهو ز تک لنگ گرفتم
4 چون غنچه شبم لخت دلی در نظر آمد دامان تو پنداشتم و تنگ گرفتم
5 خلقی در ناموس زد و داغ جنون برد من نیزگرفتمکه ره ننگگرفتم
6 خجلتکش خودسازیام از خودشکنیها نگشوده در صلح و ره جنگ گرفتم
7 گر چرخ نسنجید به میزان وقارم من نیز به همت کم این سنگ گرفتم
8 در ترک تعلق چقدر ناز و غنا بود بر هر چه هوس پای زد اورنگ گرفتم
9 تاگرمکنم بستر امنیکه ندارم چون صبح نفس زیر پررنگگرفتم
10 بیدل نفس آخر ورق آینه گرداند سیلی به تجرد زدم و رنگ گرفتم