1 چون دو رخ او گر قمرستی بفلک بر خرشید یکی ذرّه ز نور قمرستی
2 چون دو لب او گر شکرستی بجهان در صد بدرۀ زر قیمت یک من شکرستی
1 گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
2 گفتم که ساعتی ببر من فرونشین گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
1 گل سوری بماه اندر شکفته بر او بر کژدم جرّاره خفته
2 دو لب چون دانۀ نارست لیکن بنوک سوزن اندیشه سفته