1 چون بیامد بوعده بر سامند آن کنیزک سبک زبام بلند
2 برسن سوی او فرود آمد گفتی از جنبشش درود آمد
3 جان سامند را بلوس گرفت دست و پای و سرش ببوس گرفت
1 عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
2 اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار