1 چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش چون دوات از گفتههای خویشتن پر لوش باد
1 شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن
2 بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن
1 نوروز درآمد ای منوچهری با لالهٔ لعل و با گل خمری
2 مرغان زبان گرفته را یکسر بگشاده زبان رومی و عبری