چون از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 32

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چون ز گریه فارغ آمد گفت رو

1 چون ز گریه فارغ آمد گفت رو که تو رنگ و بوی را هستی گرو

2 آن نمی‌بینی که هر سو صد بلا سوی من آید پی این بالها

3 ای بسا صیاد بی‌رحمت مدام بهر این پرها نهد هر سوم دام

4 چند تیرانداز بهر بالها تیر سوی من کشد اندر هوا

5 چون ندارم زور و ضبط خویشتن زین قضا و زین بلا و زین فتن

6 آن به آید که شوم زشت و کریه تا بوم آمن درین کهسار و تیه

7 این سلاح عجب من شد ای فتی عجب آرد معجبان را صد بلا

عکس نوشته
کامنت
comment