- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ز گریه فارغ آمد گفت رو که تو رنگ و بوی را هستی گرو
2 آن نمیبینی که هر سو صد بلا سوی من آید پی این بالها
3 ای بسا صیاد بیرحمت مدام بهر این پرها نهد هر سوم دام
4 چند تیرانداز بهر بالها تیر سوی من کشد اندر هوا
5 چون ندارم زور و ضبط خویشتن زین قضا و زین بلا و زین فتن
6 آن به آید که شوم زشت و کریه تا بوم آمن درین کهسار و تیه
7 این سلاح عجب من شد ای فتی عجب آرد معجبان را صد بلا