چون ساعدت مساعد آنست از اوحدی مراغه‌ای غزل 579

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

چون ساعدت مساعد آنست رشته‌ایم

1 چون ساعدت مساعد آنست رشته‌ایم در خون خود، که عاشق آن دست گشته‌ایم

2 در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک کو را به آب دیدهٔ خونین سرشته‌ایم

3 گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان خط به خون که روز فراقت نبشته‌ایم

4 بی‌خار محنتی نگذارد زمین دل تخم محبت تو، که در سینه کشته‌ایم

5 تا دفتر خیال تو در پیش چشم ماست طومار فکر این دگران در نوشته‌ایم

6 ما را مبصران به نزاری ز موی تو فرقی نمی‌کنند، که باریک رشته‌ایم

7 بگذاشتیم قصه، تمنای ما ز تو کمتر ز بوسه‌ای نبود، گر فرشته‌ایم

8 دل بسته‌ایم، در سر زلف تو گر چه خلق پنداشتند کز سر آن در گذشته‌ایم

9 وقتی ز اوحدی اثری بود پیش ما اکنون ز اوحدی اثری هم نهشته‌ایم

10 با ما رقیب سرد تو گر گرمییی کند از دودمان چه غم؟ که به آتش سرشته‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment