چون شمع اگر خلق پس و پیش‌گذشته‌ست از بیدل دهلوی غزل 697

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

چون شمع اگر خلق پس و پیش‌گذشته‌ست

1 چون شمع اگر خلق پس و پیش‌گذشته‌ست تا نقش قدم پا به سر خویش‌گذشته‌ست

2 در هیچ مکان رام تسلی نتوان شد زین بادیه خلقی به دل ریش‌گذشته‌ست

3 گر راهروی براثر اشک قدم زن هستی‌ست خدنگی که ز هرکیش گذشته‌ست

4 شاید ز عدم گل کند آثار سراغی ز دشت غبار همه‌کس پیش‌گذشته‌ست

5 هر اشک‌که‌گل‌کرد ز ما و تو به راهی‌ست این آبله‌ها بر سر یک نیش‌گذشته‌ست

6 روز دو دگر نیز به‌کلفت سپری‌گیر زین پیش هم اوقاف به تشویش‌گذشته‌ست

7 شیخان همه آداب خرامند ولیکن زین قافله‌ها یکدو قدم ریش‌گذشته‌ست

8 آدمگری از ریش بیاموزکه امروز هر پشم ز صد خرس‌و بز و میش‌گذشته‌ست

9 ی پیر خرف شرم‌کن از دعوی شوخی عمری که‌کمش می‌شمری بیش‌گذشته‌ست

10 زین بحرکه دور است سلامت زکنارش آسوده همین کشتی درویش گذشته‌ست

11 سرمایه هوایی‌ست چه دنیا و چه عقبا از هرچه نفس بگذرد از خویش‌گذشته‌ست

12 بیدل به جهان‌گذران تا دم محشر یک قافله آینده میندیش گذشته‌ست

عکس نوشته
کامنت
comment