- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد روی یار جلوهگر از زلف مشکبیز صبح امید میدهد ای بخت خفته خیز
2 زینسان که میزند ره خلق این بت عراق امسال متفق نشود خلق را حجیز
3 تا خود چهها کند ز خطا چشم مست او زان بیشتر که دوست ز دشمن دهد تمیز
4 یک شهر را بر ز قیامت قیامتی است فردا مگر تو باز نیایی به رستخیز
5 بر خواریم مبین و فرود آب چشم من یوسف به هر کجا که نشیند بود عزیز
6 باری به دوش بسته ز دستار شیخ شهر آری عروس زشت کند جهد در جهیز
7 با یاد زلف یار نخوابم شبان تار کافعی گزنده را بود از ریسمان گریز
8 در هیچ شرعی باز نپرسند خون صید برکش کمان درست فرو نه به تیغ تیز
9 در صیدگاه دل همه تا چشم میرود مرکب بتاز و صید برانداز و خون بریز
10 آن خط سبز رونق زلف سیه شکست حقا که انتقام نماند به رستخیز
11 ای خط ز بهر تیرگی روزگار ما کافی نبود طرۀ شبرنگ تا تو نیز
12 خوبان برت بضاعت مزجاة جان به کف آورده با ترانۀ یا ایها العزیز