-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد فرشتۀ آب و پیش آمد غمین خاک بیزان بر سر افراشته زمین
2 گفت کای نازان بتو جانهای پاک ای تو مقصود از مزاج آب و خاک
3 باد از فیض دمت در اهتزاز آتش از تاب غمت در سوز و ساز
4 ده اجازت تا زخف اینگروه افکنم زلزال در صحرا و کوه
5 یا چو قوم لوط سازم سرنگون نک زمین بر این سیه بختان دون
6 گفت شه آوخ که با خود نیستی باز کن چشم و ببین با کیستی
7 می ندانی که ز امر کاف و نون خاکرا من داده ام طبع سکون
8 شد کلیم از یمن ما صاحب یمین تا فرو بلعید قارونرا زمین
9 ما سرشتیم اینجوم از خاک و آب زان بر آمد نام بایم بوتراب
10 ایفرشته ما یمین داوریم ما کجا محتاج عون و یاوریم
11 من بعمداً خود بر این دریا زدم پای بر دنیا و مافیها زدم
12 رو بهل تا آب او خاکم برد پاک سوی عالم پاکم برد