1 شد نظر واکردنی خواب فراموش شرار لغزش پای نگاهی داشت مدهوش شرار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را آب آیینه محال استکشد آتش را
2 بر زبان راست روان را نرود حرف خطا خامه ظاهر نکند جز سخن دلکش را
1 صبح پیری اثر قطع امید است اینجا تار و پودکفنت موی سفید است اینجا
2 ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست رم برق نفسی چند نشید است اینجا
1 در خموشی همه صلح است، نه جنگ است اینجا غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا
2 چشم بربند، گرت ذوق تماشایی هست صافی آینه در کسوت زنگ است اینجا
1 در عالمیکه با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را
2 مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی خورشید التفاتش از ما زدود ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به