1 شد نظر واکردنی خواب فراموش شرار لغزش پای نگاهی داشت مدهوش شرار
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چون غنچه همان بهکه بدزدی نفس اینجا تا نشکند فشاندن بالت قفس اینجا
2 از راه هوس چند دهی عرض محبت مکتوب نبندند به بال مگس اینجا
1 به مهر مادرگیتی مکش رنج امید اینجا که خونها میخورد تا شیر میگردد سفید اینجا
2 مقیم نارسایی باش پیش از خاک گردیدن کهسعی هردوعالم چون عرق خواهد چکید اینجا
1 چهامکان استگرد غیرازین محفلشود پیدا همان لیلی شود بیپرده تامحمل شود پیدا
2 غناگاه خطاب از احتیاج آگاه میگردد کریم آواز ده کز ششجهت سایل شود پیدا
1 در عالمیکه با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را
2 مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی خورشید التفاتش از ما زدود ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **