- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت
2 مستغنیگشت چمن و سیر بهاریم بیبال و پریها چقدرگل به قفس ریخت
3 از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید دردیده چوشمعم نگهیپر زد و خس ریخت
4 ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفقکرد هستی دم تیغیستکه خون همهکس ریخت.
5 روشنگر جمعیت دل جهد خموشیست نتوان چو حباب آینه بیضبط نفس ریخت
6 دنباله دو قلقل مینای رحیلیم ین باده جنون داشتکه در جام جرس ریخت
7 بیدل ز فضولی همه بینعمت غیبیم آب رخ این مایدهها، سیر و عدس ریخت