- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب گشت از هر موج شمع حسرتی روشن درآب
2 صافدل را شرم تعلیم خموشی میکند ناید ازموج گهر جز لب به هم بستن درآب
3 در محیطعمرجان را رهزنی جزجسم نیست غرقه را پیراهن خود بس بود دشمن در آب
4 محرمان وصل در خشکی نفس دزدیدهاند خار ماهی را نباشد سبز گردیدن در آب
5 صد تپش دربار دارد خجلت وضع غرور موج نبض بیقرار است از رگ گردن در آب
6 صحبت رو آشنایان سر به سر آلودگیست آینه از عکس مردم میکشد دامن درآب
7 تا توان در شعلهکردن ریشهٔ دود سپند چون حباب از تخم ما سهل است بالیدن در آب
8 انفعال خودنمایی از سبکمغزان مخواه هر خس و خاشاک نتواند فرو رفتن در آب
9 بوالهوس در مجلس می میشود طاووس مست رنگهای مختلف میجوشد ز روغن در آب
10 خصم سرکش را فنا ساز از ملایمطینتی آتش سوزان ندارد چاره جز مردن در آب
11 طبع روشن نیست بیوحشت ز اوضاع سپهر صورت دام است بیدل عکس پرویزن درآب