- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیتو دل در سینهام دارد جنون افسانهای نالهام جغدی قیامت کرده در ویرانهای
2 در سراغ فرصت گمکرده میسوزم نفس رفته شمع از بزم و بالی میزند پروانهای
3 آتشی بر خود زنم چشمی ز عبرت واکنم چون چراغ کشتهام محبوس ظلمتخانهای
4 جستجوها خاک شد اما درین صحرا نیافت آنقدر میدان که هویی بالد از دیوانهای
5 در کلید سعی، امید گشاد کار نیست از شکست دل مگر پیدا کنم دندانهای
6 چارهٔ دیگر نمییابم گریبان میدرم ناتوانیها چو مو میخواهد از من شانهای
7 عالمی دادم به توفان دل بیمدّعا سوخت خرمنها به هم تا پاک کردم دانهای
8 سبحه تا باقیست زاهد در شمار کام باش ما و خط ساغری و لغزش مستانهای
9 میْکشان پیش از سواد چرخ و اختر خواندهاند بر بیاض گردن مینا خط پیمانهای
10 بر دوام صحبت هم چشم نتوان دوختن آخر ای بیدانشان خویشیم یا بیگانهای
11 دود دل عمریست بیدل میدهم پرواز و بس بر گسستن بستهام زنار آتشخانهای