بی‌تو دل در سینه‌ام دارد از بیدل دهلوی غزل 2652

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بی‌تو دل در سینه‌ام دارد جنون افسانه‌ای

1 بی‌تو دل در سینه‌ام دارد جنون افسانه‌ای ناله‌ام جغدی قیامت کرده در ویرانه‌ای

2 در سراغ فرصت ‌گم‌کرده می‌سوزم نفس رفته شمع از بزم و بالی می‌زند پروانه‌ای

3 آتشی بر خود زنم چشمی ز عبرت واکنم چون چراغ کشته‌ام محبوس ظلمتخانه‌ای

4 جستجوها خاک شد اما درین صحرا نیافت آنقدر می‌دان که هویی بالد از دیوانه‌ای

5 در کلید سعی‌، امید گشاد کار نیست از شکست دل مگر پیدا کنم دندانه‌ای

6 چارهٔ دیگر نمی‌یابم گریبان می‌درم ناتوانی‌ها چو مو می‌خواهد از من شانه‌ای

7 عالمی دادم به توفان دل بی‌مدّعا سوخت خرمن‌ها به هم تا پاک کردم دانه‌ای

8 سبحه تا باقی‌ست زاهد در شمار کام باش ما و خط ساغری و لغزش مستانه‌ای

9 میْ‌کشان پیش از سواد چرخ و اختر خوانده‌اند بر بیاض گردن مینا خط پیمانه‌ای

10 بر دوام صحبت هم چشم نتوان دوختن آخر ای بی‌دانشان خویشیم یا بیگانه‌ای

11 دود دل عمریست بیدل می‌دهم پرواز و بس بر گسستن بسته‌ام زنار آتشخانه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment