1 شود که از دهنت بوسهٔ ربوده شود شود که از دل من عقدهٔ گشوده شود
2 شود که فاش شود سر آن دهان نهان ز تنگنای عدم نکتهٔ شنوده شود
3 شود که دل ز وصالت بمدعا برسد غبار حسرت ازین آینه زدوده شود
4 شود که تیغ کشی و بدارمت گردن توجه تو و عشق من آزموده شود
5 شود که بر قدمت سر نهم بزاری زار ترحمی که بدل داری آن نموده شود
6 شود که بار دهی تا که سر نهم برهت بخاک راهگذار تو جبهه سوده شود
7 شود که آتش عشقت بسوزد این تن من برهگذار تو خاک سیاه توده شود
8 شود که دست امیدم بمدعا برسد ز کار بسته من عقدها گشوده شود
9 محال باشد ای فیض این که عاشق را بدن به بستر راحت دمی غنوده شود