1 به تماشای میوه راضی شو ای که دستت نمیرسد بر شاخ
2 گر مرا نیز دسترس بودی بارگه کردمی و صفه و کاخ
3 و آدمی را که دست تنگ بود نتواند نهاد پای فراخ
1 علی قلبی العدوان من عینی التی دعته الی تیه الهوی فاضلت
2 مسافر وادی الحب لم یرج مخلصا سلام علی سکان ارضی و خلتی
1 شنیدم که وقتی گدازادهای نظر داشت با پادشازادهای
2 همیرفت و میپخت سودای خام خیالش فرو برده دندان به کام
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت