شود صد سوز پنهان از بابافغانی شیرازی غزل 469

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن

1 شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن که داغ بود آیینهٔ گیتی‌نمای من

2 روم در دشت و چون مجنون نهم سر در بیابان‌ها اگر نه غیرت عشق تو هردم گیردم دامن

3 هوای آن گلم سوی گلستان می‌کشد ورنه من دیوانه را یکسان نماید گلشن و گلخن

4 نهالی کز سرشک آتشینم پرورش یابد برآرد آخر آتش چون درخت وادی ایمن

5 چراغ و شمع او در بزم عیش یار روشن شد من تنها نشین را خانه از مهتاب شد روشن

6 فغانی از کجا و جرعهٔ وصلش همینش بس که در هجرش خورد خونابه تا جانش بود در تن

عکس نوشته
کامنت
comment