دادار باش که گروزمانی (ملکوتی) شوی. ,
2 ز داد و دهش جاودانی شوی جز این گر کنی زود فانی شوی
1 ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافتهاست قدر و بها
2 به پیش نادان گر قدر من بود پنهان به پیش دانا باشد مقام من پیدا
1 فریاد از این جهان و از این دنیا وین رسم ناستوده ی نازببا
2 برباد رفته قاعدهٔ موسی و از یاد رفته توصیهٔ عیسی
1 نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا باغ رنگین شد از خیری و آذریونا
2 رده بستند به باغ اندرکلهای جوان جامهها رنگین چون لشگر ناپلیونا