-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بزم و شراب لعل و خرابات و کافری ملک قلندرست و قلندر از او بری
2 گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست زیرا که آفریده نباشد قلندری
3 تا کی عطارد از زحل آرد مدبری مریخ نیز چند زند زخم خنجری
4 تا چند نعل ریز کند پیک ماه نیز تا چند زهره بخش کند جام احمری
5 تا چند آفتاب به تف مطبخی کند بازار تنگ دارد بر خلق مشتری
6 تا چند آب ریزد دولاب آسمان تا چند آب نشف کند برج آذری
7 تا چند شب پناه حریفان بد شود تا چند روز پرده درد بر مستری
8 تا چند دی برآرد از باغها دمار تا کی بهار دوزد دیباج اخضری
9 زین فرقت و غریبی طبعم ملول شد ای مرغ روح وقت نیامد که برپری
10 وین پر درشکسته پرخون خویش را سوی جناب مالک و مخدوم خود بری
11 اندر زمین چه چفسی نی کوه و آهنی زیر فلک چه باشی نی ابر و اختری
12 زان حسن آبدار چو تازه کنی جگر نی آب خضر جویی نی حوض کوثری
13 ای آب و روغنی که گرفتار آمدی با آنچ در دلست نگویی چه درخوری