1 نبرد از دل غمی نظاره گلهای بستانی ز لاله داغ دل افزود و از سنبل پریشانی
2 شکفته رویم ار بینی، نپنداری که خوشحالم که در زیر غبار غم نهان شد چین پیشانی
3 به خاک افشاند بخت بد چو برک گل پر و بالم درین گلشن چنین کردیم آخر بالافشانی
4 شراب درد و غم از ساغر تبخاله میریزد مبادا از پی حرف مداوا لب بجنبانی
5 برای گرد سر گشتن از او بهتر نمییابم به گرد عالمم ای بخت اگر صد ره بگردانی
6 جراحتهای چشم از اشک خونین کی شود بهتر خراش دیده افزون میشود زین لعل پیکانی
7 کلیم امشب دلی از یار خالی میکنم تا کی سخن بر لب گره باشد، نفس در سینه زندانی