بسکه ناموس وفا داردکمین از بیدل دهلوی غزل 2534

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بسکه ناموس وفا داردکمین حال من

1 بسکه ناموس وفا داردکمین حال من هرکه بسمل گشت می‌بندد تپش دربال من

2 بیخودی در بال حیرت می‌رسد آیینه‌ام می‌توان‌ کردن به رنگ رفته استقبال من

3 ساز پروازم هوای گلشن دیدارکیست جوهر آیینه می‌باشد زگرد بال من

4 دوش در بزم وفا نرد تجرد باختم ششجهت را بر قفا افکند نقش خال من

5 در دل هر ذره‌ گرد وحشتم پر می‌زند گر همه آیینه‌گردی نیست بی‌تمثال من

6 نسخهٔ داغ‌ست و سامان سواد سوختن می‌توان خواند از جبینم نامهٔ اعمال من

7 کو جنونی‌ کز نفس شور قیامت واکشم چون شرر تفصیل چندین‌ گلخن است اجمال من

8 جز فنا در هیچ جا امیدی از آرام نیست آتشم خاکستر افتاده‌ست در دنبال من

9 همچو گل بیدل خمار انفعالی می‌کشم شرم پار است آبیار ریشهٔ امسال من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر