بساط ساحت کشت است و خیمه از غبار همدانی غزل 38

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید

1 بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید طعام سینه کبک دری شراب نبید

2 به گریه ابر چو پیران که های عمر گذشت به خنده غنچه چو طفلان که هی شباب رسید

3 درون شاخ ز کتمان راز پر خون بود صبا ز لطف بر او پردۀ شکوفه درید

4 گرفته طرۀ سنبل صبا چو عاشق مست که زلف دلبری اینگونه تابدار که دید

5 بیا که پردۀ این چنگ عنکبوتی تار به گرد خیل حوادث چو پشّه پرده کشید

6 یکی چو ابر به دامان ز گریه سیل گشود یکی چو غنچه گریبان ز خنده باز درید

7 به نقد هر چه ز نو داشت به میگسار فروخت ز جنس هر چه کهن داشت می فروش خرید

8 نوای بلبل شوریده میزند ره هوش دگر ز شیخ که خواهد حدیث توبه شنید

9 بیار ساقیِ گل چهره جام مِی که خدای به آبروی گل ولاله جرم ما بخشید

10 چه باده خورد ز دست صبا تدزو چمن که مست گشته و در پای و سر و بن غلطید

عکس نوشته
کامنت
comment