1 بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی
2 گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی
3 یعلم الجهر نقش این آهوست ناف مشکین او و مایخفی
4 نفس آهوان او چو رسید روح را سوی مرغزار هدی
5 تشنه را کی بود فراموشی چون سنقرئک فلا تنسی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
2 اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بیچون باشد وجود من چون همه اوست
1 ای جان لطیف و ای جهانم از خواب گرانت برجهانم
2 بیشرم و حیا کنم تقاضا دانی که غریم بیامانم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **