بامید روی دلدار از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 99

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

بامید روی دلدار ز آبرو گذشتم

1 بامید روی دلدار ز آبرو گذشتم به هوای صحبت یار ز های و هو گذشتم

2 ز سرشک چشم و خونابۀ دل نگار بستم ز خط عذار و خال لب و رنگ و بو گذشتم

3 بکمند مشگمویان شده ام اسیر لیکن بدلاوری و همت ز میان مو گذشتم

4 نه چو خضر سر بصحر از ده ام بجستجویت که ز جوی زندگی نیز بجستجو گذشتم

5 سر چون کدوی بی مغز فکنده ام بپایت نه عجب که بهر سروری ز سر کدو گذشتم

6 همه روزه گفتگوی من و عاشقان تو بودی چه نماید محرمی از سر گفتگو گذشتم

7 به خیال شست و شوئی بدر تو رخت بستم ز غبار ره چنانم که ز شست و شو گذشتم

8 دل و دین من ز کف رفت بباد آرزوها چه غم تو روزیم شد ز هر آرزو گذشتم

9 دل مفتقر ز شوق تو لبالب است آری که هماره در بدر رفتم و کو بکو گذشتم

عکس نوشته
کامنت
comment