- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بامید روی دلدار ز آبرو گذشتم به هوای صحبت یار ز های و هو گذشتم
2 ز سرشک چشم و خونابۀ دل نگار بستم ز خط عذار و خال لب و رنگ و بو گذشتم
3 بکمند مشگمویان شده ام اسیر لیکن بدلاوری و همت ز میان مو گذشتم
4 نه چو خضر سر بصحر از ده ام بجستجویت که ز جوی زندگی نیز بجستجو گذشتم
5 سر چون کدوی بی مغز فکنده ام بپایت نه عجب که بهر سروری ز سر کدو گذشتم
6 همه روزه گفتگوی من و عاشقان تو بودی چه نماید محرمی از سر گفتگو گذشتم
7 به خیال شست و شوئی بدر تو رخت بستم ز غبار ره چنانم که ز شست و شو گذشتم
8 دل و دین من ز کف رفت بباد آرزوها چه غم تو روزیم شد ز هر آرزو گذشتم
9 دل مفتقر ز شوق تو لبالب است آری که هماره در بدر رفتم و کو بکو گذشتم