بهارم گلستان در گلستان از اسیر شهرستانی غزل 704

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

بهارم گلستان در گلستان ضعف

1 بهارم گلستان در گلستان ضعف غبارم کاروان در کاروان ضعف

2 نمی آید ز شرمم در گمان دل نمی آید ز ضعفم بر زبان ضعف

3 خریدار تن من بینوا درد پرستار دل من ناتوان ضعف

4 توان دید از اشارتهای پنهان که گردیده است مغز استخوان ضعف

5 سر و کارم به طوفان اوفتاده است دل من کشتی است و بادبان ضعف

6 نفس نا گشته از خاکم غباری تتق بست از زمین تا آسمان ضعف

7 غرض گر چشم بیمار تو باشد بماند جاودان تا جاودان ضعف

8 قوی تر زور ابروی کماندار خدنگی می گشاید بر نشان ضعف

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر