-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهار صنع چو دیدیم در سر و کارش به رنگ رفته نوشتم براتگلزارش
2 به آسمان مژهٔ من فرو نمیآید بلند ساختهٔ حیرتیست دیوارش
3 رهایی ازکف صیاد عشق ممکن نیست کمند جای نفس میکشدگرفتارش
4 به خاک خفتهٔ دام تواضع خلقم چو سجدهایکه فتد راه در جبین زارش
5 به وضع خلق برآیا ز دهرگوشهگزین گهر سریستکه دربا نمیکشد بارش
6 ز شیخ مغز حقیقت مجوکه همچو حباب سری ندارد اگر واکنند دستارش
7 ندارد آن همه تعلیم هوش غفلت عام به راه خفته به پا میکنند بیدارش
8 چو شمع بلبل ا:ن باغ بسکه عجز نماست شکستن پر رنگ است سعی منقارش
9 خرام یار ز عمر ابد نشان دارد در آب خضر نشستهستگرد رفتارش
10 ادب ز شرم نگه آب میشود ورنه شنیدهایم که بیپرده است دیدارش
11 ره جنونکدهٔ دل گرفتهای بیدل به پا چو آبله نتوان نمود هموارش