- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست
2 آستین کرمت بی غرض دنیاوی صد ره از روی جهان گرد حوادث رفته ست
3 این سعادت که تو را روی نموده ست هنوز صد یکی نیست از آنها که قضا پذرفته ست
4 سخنی هست مرا با تو نهان نتوان کرد که ز رای تو خرد هیچ سخن ننهفته ست
5 آمدم سوی درت تا کنم از صدق نثار آن گهرها که به مدح تو ضمیرم سفته ست
6 پرده دار از پس در گفت که او مست بخفت زان سبب طبعم از آن لحظه هنوز آشفته ست
7 تو که بیداری چون دولت هشیار و چو عقل خفته و مست ندانم ز چه رویت گفته ست
8 تو نیی مست که عقل من شیدا مست است تو نیی خفته که بخت من مسکین خفته ست