- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخت بد بیاختیار از کوی یارم میبرد بیقرارم میکند بیاختیارم میبرد
2 چون نگریم در طریق عشق ترک اعتبار در میان پاکبازان اعتبارم میبرد
3 التفاتی نیست بر حالم ز اهل این دیار وه که این بیالتفاتی زین دیارم میبرد
4 تا چه بد کردم درین کشور که بهر کام دل آنکه با صد عزتم آورد خوارم میبرد
5 وه چه حالست این که دور دون بدین محنتسرا شادمان میآورد هربار زارم میبرد
6 بر سر آن کوی تا یابم به کام دل قرار چرخ خاکم کرده بود اکنون غبارم میبرد
7 من فضولی نیستم سرگشته عالم به خود اینچنین بیخود به هرسو روزگارم میبرد