- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برادر بد او را یکی شیرگیر که ساسان همی خواندش اردشیر
2 زکار برادر دلش بررمید که شه زادگان را همی سر برید
3 سراسیمه گردید از کار او که آشفته می دید بازار او
4 نهانی از آن جایگه دور شد زاهواز سوی نشابور شد
5 زنی کرد و فرزندش آمد دمان ورا نام ساسان نهاد آن زمان
6 نژادش به گیتی کسی را نگفت همی داشت تخم کیی در نهفت