-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پسر بد مر او را دو فرخنده کام که پیروز و هرمزدشان بود نام
2 ز پیروز که بود هرمزد گرد ولیکن پدر شاهی او را سپرد
3 کز او دید نرمی و آهستگی خردمندی و شرم و شایستگی
4 به هرمزد سپرد تخت و نگین همان لشکر و گنج ایران زمین
5 غمی گشت پیروز از کار شاه سوی شاه هیتالیان جست راه
6 که قوم فتالیت خوانندشان هم از هون اسپید دانندشان
7 چغانی شهی بد فغانیش نام جهان جوی و با لشگر و نام و کام
8 بدو داد شمشیر زن سی هزار به ایران بیاید سوی کارزار
9 چو هرمزد روی برادر بدید دلش مهر و پیوند او برگزید
10 پیاده شد از اسب و بردش نماز بدو تاج و تخت کئی داد باز