بی می نتوان بردبسر فصل خزان از نیر تبریزی غزل 13

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

بی می نتوان بردبسر فصل خزان را

1 بی می نتوان بردبسر فصل خزان را ساقی بده آنجام پر از خون رزان را

2 ترسم که کند فاش دگر راز نهانرا از دیده که میریزدم این اشک روان را

3 از پیر و جوان برده دل آن ترک جفاجو تا عیب نگیرد پدر پیر جوان را

4 گر باد خزان خون رزان ریخت بگلزار بر خون رزان ده ثمن برگ خزانرا

5 بگرفت دل از صحبت زهاد سبک مغز یاران بمن آید مر آنرطل گرانرا

6 صحن چمن از چیست زر اندوه وگرنه خاصیت اکسیر بود باد وزان را

عکس نوشته
کامنت
comment