- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عزیزی گفت با من دوش کای سلطان سوداگر چرا با این قدر سامان به جنت متهم باشد
2 چو ماهی می کند جمع درم اما نمیداند که صید ماهیی جایز بود کانرا درم باشد
3 بدو گفتم کریمش گرچه نتوان گفت البته ولی اطلاق جنت هم به یک معنی ستم باشد
4 خیس مطلقش گفتن نشاید زانکه گر او را بود با لذات بخلی بالغرض گاهی کرم باشد
5 به مردم میرسد فیضش ولی چون گریه شادی پس از عمری که واقع میشود بسیار کم باشد