دور از بساط وصل تو ماییم از بیدل دهلوی غزل 2646

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

دور از بساط وصل تو ماییم و دیده‌ای

1 دور از بساط وصل تو ماییم و دیده‌ای چون شمع کشته داغ نگاه رمیده‌ای

2 شد نو بهار و ما نفشاندیم گرد بال در سایهٔ گلی به نسیم وزیده‌ای

3 ما حسرت انتخاب صباییم از محیط کنج دلی و یک نفس آرمیده‌ای

4 در حیرتم به راحت منزل چسان رسد راهی به چشم آبلهٔ پا ندیده‌ای

5 محمل کشان عجز رسا قطع کرده‌اند صد دشت وره امید، به پای بریده‌ای

6 اشکم نیاز محفل ناز تو می‌کشد آیینه داری از دل حسرت چکیده‌ای

7 آخر به پاس راز وفا تیغها کشید چون صبح بر سرم نفس ناکشیده‌ای

8 دارم دلی به صد تپش آهنگی جنون یک اشک وار تا به چکیدن رسیده‌ای

9 می‌بایدم ز خجلت اعمال زیستن نومیدتر ز زنگی آیینه دیده‌ای

10 بیدل ز کشتزار تمناست حاصلم تخم دلی به سعی شکستن دمیده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment