-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اجتناب از آهم آن مغرور خود سر میکند پادشاهست احتراز از گرد لشکر میکند
2 بر تن غمپرور عاشق نشان بوریا از برای خط زخمش کار مسطر میکند
3 ترک آسایش اگر لذت ندارد پس چرا گل به آن نازکتنی از خار بستر میکند
4 دل ز سر قسمتم خون شد که در یک بوستان این به سر گل میزند آن خاک بر سر میکند
5 عقل اگر داری به چشم کم مبین دیوانه را یک تن اقلیم بیابان را مسخر میکند
6 مقصدی نایاب را در پیش دارد زلف او از کنار عارضش راه کمر سر میکند
7 گر به خورشیدش بسنجم زین تلافی میسزد مدعی را در وفا با من برابر میکند
8 گر ندامت دارم از شیرینسخن بودن به جاست این شکر منقار طوطی را به خون تر میکند
9 دیدهٔ بیآب ما دارد کلیم از دل غبار مفلس آری شِکوه دایم از توانگر میکند