1 آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد! دل ز درد آزاد داری روی زرد
2 از رخ زردم روان و ز دل روان وز روان زی دل روان آزار و درد
3 دور دارد آرزوی دل ز دور وز دو وردم دور دارد آن دو ورد
1 چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد
2 تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب هم سپر گیرد بکف گردون و هم خنجر کشد
1 خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد
2 باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد
1 ای در تو مقصد اهل هنر بر در تو حادثه نکند گذر
2 منهزم از خلق تو خیل فساد منتظم از نطق تو عقد گهر