آستین بر روی و نقشی در از سعدی شیرازی غزل 1117

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

آستین بر روی و نقشی در میان افکنده‌ای

1 آستین بر روی و نقشی در میان افکنده‌ای خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده‌ای

2 همچنان در غنچه و آشوب استیلای عشق در نهاد بلبل فریاد خوان افکنده‌ای

3 هر یکی نادیده از رویت نشانی می‌دهند پرده بردار ای که خلقی در گمان افکنده‌ای

4 آنچنان رویت نمی‌باید که با بیچارگان در میان آری حدیثی در میان افکنده‌ای

5 هیچ نقاشت نمی‌بیند که نقشی بر کند و آنکه دید از حیرتش کلک از بنان افکنده‌ای

6 این دریغم می‌کشد کافکنده‌ای اوصاف خویش در زبان عام و خاصان را زبان افکنده‌ای

7 حاکمی بر زیردستان هر چه فرمایی رواست پنجهٔ زورآزما با ناتوان افکنده‌ای

8 چون صدف امید می‌دارم که لؤلؤیی شود قطره‌ای کز ابر لطفم در دهان افکنده‌ای

9 سر به خدمت می‌نهادم چون بدیدم نیک باز چون سر سعدی بسی بر آستان افکنده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment